1. نقد ناپذیری و عدم مشورت
از دیگر آفات نسل پیشتاز که آن‌ها را تهدید می‌کند، تک‌روی و عدم همفکری و مشورت با سایرین است. به گونه‌ای که شخص از سر کبر و غرور، خود را نیازمند مشورت با دیگران و مراجعه به آراء . افکار آنان نمی‌داند و یا حاضر نیست از نظرات و تصمیمات خود دست بردارد و به تصمیمات اتخاذ شده‌ی جمعی گردن نهد. شاید بعضی افراد کبر و غرور نداشته باشند؛ اما از سر جهل و حقارت از مشورت با دیگران می‌پرهیزند؛ می‌ترسند اگر نظرات و افکار خود را با دیگران در میان بگذارند، با دلایل و براهینِ قوی‌تری باطل و رد شوند و توانایی دفاع از آن‌ها را نداشته باشند! و یا می‌پندارندکه حتماً باید نظر و رأی آنان پذیرفته شود در غیر این صورت محلی از اعراب ندارند و احساس خودکم‌بینی و حقارت می‌کنند. در حالی که اگر واقعاً فهم درستی از دین خدا و سیره‌ی رسول الله (ص) و طبیعت و ذات انسان‌ها داشتند چنین تصور باطلی به خود راه نمی‌دادند چون:

رسول الله با آن همه عظمت، دقت و قدرتی که داشت مکلف شده بود که با پیروان خود به مشاوره بپردازد زیرا خداوند از او خواسته بود که: «و شاوِرهُم فِی الأَمرِ» و عملاً در موارد بسیار زیادی این کار را کرده و حتی اگر به ضرر و زیان خود و مسلمانان هم تمام شده باشد مشورت نموده و تبعات و پس‌آمدهای آن را هم پذیرفته است که بارزترین نمونه‌اش غزوه‌ی احد و وقایع تلخ آن است.
«با این که پیامبر (ص) کامل‌ترین انسان روی زمین و دارای بهترین و دقیق‌ترین آراء و افکار بود، هرگز از شور و مشورت غفلت نکرد و در امور کوچک و بزرگ آن را از نظر دور نداشت. او معصوم و در معرض راهنمایی‌های مستمر وحی الهی بود، با این همه با اصحاب خود مشورت می‌کرد و از آنان می‌خواست نظر خود را بیان کنند و ایشان را بر این کار، وعده‌ی ثواب می‌داد. پیامبر (ص) به آنان تأکید می‌کرد که به امور دنیای خویش آگاه‌تر از هر کس دیگری هستند. مشورت آن حضرت با اصحاب به اموری که در آن‌ها نص و وحی وجود نداشت، منحصر نمی‌شد؛ او گاه در تطبیق آیات وحی و تبیین مصداق آن، آراء مشورتی اصحاب را می‌پذیرفت. اگر قرار بود، انسانی از شَور و مشورت سر باز زند و آن را نادیده بگیرد، و اگر انسانی حق داشت رأی شورا را تنها نوعی آگاهی و اظهار نظر بداند و آن را نپذیرد، قطعاً این انسان، فقط حضرت رسول الله بود. زیرا او معصوم بود و گرفتار خطا نمی‌شد. اما خداوند بر شور و مشورت تأکید و بدان امر فرمود و نیک می‌دانیم اجرای فرمان خداوند واجب است و پیامبر به حکم عصمت، از نادیده گرفتن امر پروردگار و بی‌توجهی به حکم مشورت، پاک و مبرا است.»(1) اگر سیره و سنت رسول الله این گونه بوده است، هیچ کس (امیر یا مأمور، پیر یا جوان، باسواد و بی‌سواد) حق ندارد با هیچ بهانه‌ای و یا رعایت مصلحتی، خود را از شور و مشودت بی‌نیاز بداند. پس ما هم به عنوان یک مسلمان و مخاطب قرآن، مکلف به مشورت با پیروان و طرفداران خود هستیم.
یکی از اوصاف مسلمانان و جامعه‌ی اسلامی، مشورت آنان با همدیگر و رتق و فتق امور بر اساس شورا است.«وَ أَمرُهُم شُری بَینَهُم»
خداوند حکیم، کسی را در این جهان، آن‌گونه خلق نکرده است که همه چیز را بداند و بی‌نیاز از دیگران باشد و از قدیم گفته‌اند که همه چیز را همگان دانند و هیچ کس عقل کل نیست. یک نفر هر اندازه که دانا باشد در پاره‌ای از امور، شاید هیچ نداندو مخصوصاً در عصر حاضر که میدان علم و دانش به گونه‌ای گسترده، متنوع و پیچیده شده است که چاره‌ای جز تخصص نیست و دانشمندان و متخصصان هم به ناتوانی و محدودیت خود اعتراف می‌کنند.
مشورت کردن و ابراز رأی و نظر نزد دیگران و قبول نشدن آن‌، مایه‌ی کمبود و نشانه‌ی حقارت نیست،بلکه حکایت از اعتماد به نفسو حرکت به سوی کمال دارد. اگر ما چیزی در ذهن داریم و آن را درست می‌پنداریم خوب است که آن را با دیگران در میان بگذاریم؛ اگر درست و صواب بود که چه بهتر! چون هم با اطمینان بیشتر به آن عمل می‌کنیم و هم این‌که شنونده و مخاطب ما نیز، از آن سود می‌برد و اگر نادرست و غلط بود، به اصلاح آن می‌پردازیم و از لغزش و انحراف هم که احتکال آن می‌رفت برحذر داشته می‌شویم. مضافاً این‌که خودِ عملِ مشورت و همفکری مستوجب پاداش است. یعنی اگر کسی به خاطر عمل به یک اصل دینی چون شورا، ظاهراَ به هدف مورد نظر و خواسته‌اش نرسد بهتر و به نجات نزدیک‌تر از کسی است که بدون همفکری و مشورت دست به عملی می‌زند و ظاهراَ موفق هم می‌شود.
علت بسیاری از انحرافات افراد و سقوط‌شان و تشکیل فرقه‌ها و گروهک‌های کوچک و متفرق، پرهیز از مشورت و تبادل نظر با سایرین بوده است. در اوایل، فکری به ذهن انسان می‌رسد و آنقدر در ذهن می‌ماند و شاخ و برگ اضافی به خود می‌گیرد تا جایی که انسان فکر می‌کند به کشف بزرگی نایل شده، دست به اقداماتی می‌زند کا آخرالامر به ضرر خود و دیگران تمام می‌شود، در حالی که اگر قبلاً آن را با دیگران در میان می‌گذاشت احتمالاً از آن منصرف می‌شد و یا به تصحیح و تکمیلش می‌پرداخت.
مجاهد نستوه و متفکر مبارز، سید ابوالاعلی مودودی مؤسس جماعت اسلامی پاکستان در کتاب «نهضت و منسوبین آن» در اوصاف اجتماعی منسوبین، چهار صفت مهم را برای آن‌ها برمی‌شمارد که یکی از آن چهار صفت، مشورت و همفکری بین همدیگر است و می‌فرماید: «جماعتی که اعضای آن غیر مسؤولانه و خودسرانه، رفتار می‌کنند، نمی‌توان روی آن نام جماعت گذاشت بلکه فقط مجمعی هستند که کاری از دست آن‌ها برنمی‌آید. زیرا پس از چندی، در آن سازمان یا گروه، عده‌ای مختار کل و مطلق‌العنان شده و همه‌ی امور فقط با اشاره‌ی آنان اجرا می‌شود. در حالی که اگر کارها با مشورت و همفکری انجام گیرد، نه تنها از افکار متعدد و مختلف بهره گرفته می‌شود، بلکه دو فایده‌ی دیگر نیز در بر دارد: 1- همه‌ی افراد جماعت با اطمینان قلبی و طیب خاطر به اجرای امور می‌پردازند زیرا آن را تحمیلی نمی‌دانند. 2- از این طریق به همه‌ی اعضای جماعت، فرصت ابراز نظر و درک و فهم در امور داده می‌شود و احساس علاقه و تعهد و مسؤولیت در آنان نیز افزایش می‌یابد.»(2)
به نظر استاد مودودی، در مشورت و مشاوره باید موارد زیر رعایت گردد:
1-شخص تا جایی که به مسایل بسیار خصوصی و شخصی مربوط نمی‌شود، چیزی را در دل مخفی نکند و آنچه به ذهنش می‌رسد ارایه نماید.
2-به نظرات و آراء خویش، بی مورد و بیش از حد پافشاری و اصرار نکند حتی اگر آن را از آراء سایرین درست‌تر بداند.
3-آنچه را دیگران و اکثریت، پذیرفتند علی رغم خواست و علاقه‌ی خود، بپذیرد.
به نظر استاد مودودی، ایجاد فضای مشاوره و همفکری در بین افراد جماعت، منجر به ایجاد نظم و انضباط و پرورش روحیه‌ی نقد و انتقاد و اصلاح‌گری خواهد شد.

2. «دلمردگی» یا از دست دادن حساسیت قلبی
مسلمان پیشتاز به علت اخلاص و تقوا، به حالتی دست می‌یابد که این‌گونه است:
دردمند است؛ قبل از هر چیز درد دین را دارد یعنی همیشه نگران و مشغول ترویج، اجرا و احیای دین و پیام پروردگار است؛ از کم‌رنگ شدن ارزش‌ها و شعایر دینی و سهل‌انگاری و عدم اهتمام جدی مسلمانان نسبت به اوامر خداوند می‌نالد. کار و تلاش برای ترویج و تبلیغ دین ررا سر‌لوحه‌ی خویش قرار داده، آن را بر هر چیر ترجیح می‌دهد: ارتباطات و پیوندهایش، بریدن‌ها و قطع روابط با دیگران، غم و شادی‌ها، محبت و تنفر و کار و تفریح‌اش را در چارچوب احیای دین و تطبیق آن قرار می دهد و مصداق این حدیث نبوی خواهد بود که فرموده است: «مَن أَحَبَّ لِلّهِ و أَبغَضَ لِلّهِ وَ أَعطی لِلّهِ وَ مَنَعَ لِلّهِ فَقَدِ استَکمَلَ الإیمانَ»
درد دیگر پیشتازان دعوت و اصلاح، درد مردم و ظلم و فقر و فساد در جامعه است. پیشتازان، غمخوار و دوست‌دار مردم‌اند، در غم و شادی‌هایشان شریک‌اند لحظه‌ای از اریه‌ی خدمت به آن‌ها و دفع ظلم و استبداد از سرشان غافل نیستند. هر گاه بی‌نوایی را می‌بینند، در حد وسع و توان خویش به یاری‌اش می‌شتابند. همانند اسوه و مقتدای خود، می‌خواهند دست‌های پینه بسته‌ی کارگران و کشاورزان زحمتکش را ببوسند و از حقوق پایمال شده‌ی آنان دفاع کنند.هیچ لقمه‌ای از گلویشان پایین نمی‌رود مگر این‌که به یاد فقرا و مساکین می‌افتند که هم اکنون آهی در بساط و ستاره‌ای در آسمان ندارند.
پیشتازان، مبارزه به خاطر پروردگار و برای رهایی ملل مستضعف را تکلیف شرعی خود می‌دانند زیرا خدایشان آنان را ندا کرده است که: «وَما لَکُم لا تُقاتِلُنَ فِی سَبیلِ اللهِ وَ المُستَضعَفینَ»(3) -چرا در راه خدا و بیچارگان و درماندگان مبارزه نمی‌کنید-
پیشتازان ،غیرت دینی دارند؛ یعنی بی‌حرمتی به دین و هتک حرمت دین داران را برنمی‌تابند. این‌گونه نیستند که نزد آنان به دین خدا و آیه‌ای از قرآن که نهی از نشستن در مجالسی می‌شود که آیات خدا به استهزا گرفته می‌شوندو به شعایر دینی بی‌حرمتی شود، آبرو و حیثیت مسلمانان به بازی گرفته شود، خون دیگران به ناحق ریخته شود و جلوی چشم‌های او مؤمنان مورد تعرض و اذیت و آزار قرار گیرند؛ ولی او خم به ابرو نیاورد و گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است!!
«مَثَلُ المُؤمِنینَ فِی تَوادِّهِم و تَراحُمِهِم کَمَثَلِ الجَسَدِ الواحِدِ إذَا اشتَکی مِنهُ عُضوٌ لَهُ سائِرُ الجَسَدِ بِالسَّهَرِ و الحُمَّی»
پیشتازان نمی‌توانند نسبت به ریختن خون هزاران برادر و خواهر مسلمان و مؤمن خویش در اسیر نقاط عالم بی‌تفاوت باشند و کمترین کاری که از دست‌شان برمی‌آید، دعای خیر و تجسم حال و روز آنان در ذهن خویش و شریک شدن قلبی و احساسی با درد و رنج و اذیت و آزارشان است.
پیشتازان نمی‌توانند نسبت بع عدم رعایت شعایر دینی از طرف زن و فرزندان خود بی‌تفاوت باشند و نگران خوراک حرام، پوشاک نامناسب و رفت و آمدهایشان به اماکن و مجالس فاسد و دوستان ناباب نشوند. زیرا از آنان خواشته شده است که: «قوا أَنفُسَکُم و اَهلیکُم نارًا»(4)«ای مؤمنان! خود و خانوده‌ی خویش را از آتش دوزخ بر کنار دارید»
نمونه‌هایی از حساسیت سلف صالح و مردان خدا
نسل پیشتاز، اجازه نمی‌دهد که پیش او از سایری بدگویی شود و سفره‌ی غیبت و افترا چیده شود. آنان با نیتی خالص، اسلوبی صحیح و در وقت مناسب به غیبت کنندگان، هتاکان و سخن‌چینان و چاپلوسان تذکر می‌دهند و در مقابل گفتار، اعمال و رفتار زشت آن‌ها ساکت نمی‌مانند یا جلویشان را می‌گیرند و یا محفل و مجلسشان را ترک می‌کنند. در یک کلام می‌توان گفت که: در قاموس قلب پیشتازان، اصطلاح «به من چه؟» یا «به من مربوط نیست!!» وجود ندارد.
قلبی نرم و رقیق دارند و از سنگ‌دلی نهی شده‌اند چنانچه پروردگارشان فرموده است: «فَوَیلٌ لِلقاسِیةً قُلُوبُهُم مِنْ ذِکْرِ اللهِ»(5) ؛ یعنی با مشاهده‌ی فقر، بی‌عدالتی، ظلم و حق‌کشی و استثمار دیگران به شدت متأثر می‌شوند و به دنبال چاره‌جویی و اقدام مناسب می‌افتند؛ از موفقیت‌ها و شادکامی‌های دیگران نیز شادمان و خوشحال‌اند. عفو و گذشت را شیرین‌تر از انتقام می‌دانند.
پیشتازان، با شنیدن کلام پروردگار و آیات مربوطه به بشارت و انذار، اشک شوق و خوف نیز، بی‌درنگ و بی‌اختیار در چشمانشان حلقه می‌زند.
به چند نمونه از سلف صالح و مردان خدا در خصوص رقت قلب اشاره شود
دردمندی، غیرت دینی و رقت قلب اگر در کسی جمع شوند او را حسّاس، بیدار و آماده‌ی عکس‌العمل‌های به موقع می‌سازد، طوری که آرام و قرار را از او می‌گیرد. در عین حال نرم و مهربان و به دور از خشونت و سنگدلی است. از دردِ هجرت دین از اجتماع و ترویج فقر و فحشاء و ظلم و بی‌عدالتی در جامعه به خود می‌پیچد به این طرف و آن طرف می‌رود. دیگران و دوستان خود را نهیب می‌زند، آن‌ها را دور هم جمع می‌کند و راه چاره می‌جوید و آن‌چه را هم خود دارد می‌گوید. او از سرزنش و عیب‌جویی و کارشکنی مخالفان و ترس و ناامیدی دوستان هم نمی‌هراسد. پروانه‌ای است که چیزی جز سوختن در آتش و رفتن در عمق آن، او را آرام نخواهد کرد و آن‌گاه که خود نیز جزئی از نور گشت، هرگز خاموش نخواهد شد.چنین انسان‌هایی، بار سنگینی را بر دوش خود احساس می‌کنند، به تفکّر فرو می‌روند و چون با آنان همنشین و همدم شوی،گرمی و حرارت درونشان را از آه عمیق و جانکاهشان درمی‌یابی.
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) که هنوز به نبوت و رسالت مبعوث نشده بود، چنین حال و هوایی داشت: از وضعیت موجود بسیار ناراضی بود، از عقیده‌ی شرک‌آلود و آمیخته با اوهام و خرافات، از فساد اخلاقی، از ظلم و تبعیض و از جنگ و نزاع و خون‌ریزی، از بی‌رحمی و سنگدلی و... به شدت متأثر و متنفر بود. آن اجتماع متفرق و پراکنده و بی‌اساس و بی‌قاعده‌ای را که در تاریکی جهل و جور فرو رفته بود، نیازمند نوری می‌دید تا حق را از باطل بنمایاند و مسیر پویندگان و جویندگان حقیقت را روشن و هموار سازد. اما واقعاً نمی‌دانست چه کار باید بکند. تنها یک باز که گروهی از جوانان و جوانمردان مکه برای حمایت از مظلومان و احقاق حقوقشان دور هم گرد آمده و پیمانی را به نام «پیمان جوانمردان» بسته بودند، فوراً به عضویتش درآمد و بعد از نبوت و رسالت نیز به آن افتخار می‌کرد و می‌فرمود اگر حالا هم چنین پیمانی بسته شود، عضو آن خواهم بود.
بله، رسول اللة(ص) به شدت احساس درد و رنج می‌نمود؛ در غار حراء خلوت می‌گزید؛ و به تفکّری عمیق فرو می‌رفت ولی واقعاً نمی‌دانست چه باید بکند و چگونه و از کجا باید اقدام به عمل و اصلاح وضع موجود را آغاز نماید. این حالت را سال‌ها بعد، پروردگارش به او یادآوری می‌کند و در سوره‌ی «انشراح» مورد خطابش قرار می‌دهد که «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (1) وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ (2) الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَکَ (3) وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ» یا در سوره‌ی «ضحی» خطاب به او می‌فرماید: «أَلَمْ یجِدْکَ یتِیماً فَآوَى (6) وَوَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَى (7) وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى»
بعد از بعثت و نزول وحی که تکلیف پیامبر و وظایف و مسؤولیت‌هایش معین گردید و شروع به دعوت مردم و ابلاغ پیام پروردگار نمود، هر کسی که ایمان در قلبش جای می‌گرفت، فوراً و بلافاصله حساسیتی به او دست می‌داد که از رسول‌الله می‌پرسید: اکنون من چه کار باید بکنم و وظیفه‌ام چیست؟ او وظیفه‌ی ابلاغ و اعلام وحی و پیام پروردگار را به آشنایان و اقوام و نزدیکان را به او محول می‌کرد.
اگر شما خواهر و برادر گرامی‌ام آشنایی مختصری با زندگی و حیات پربرکت دعوت‌گران مخلص و مجاهدین راه دعوت و اصلاح داشته باشید، کسانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، امام شهید حسن البنا، استاد ابوالأعلی مودودی، علّامه بدیع الزّمان سعید نورسی، مولانا الیاس و... درمی‌یابی که هیچ‌کدام از آن‌ها لحظه‌ای آرام و قرار نداشته‌اند:
سید جمال‌الدین اسدآبادی به هر دری می‌زند و به هر زبانی سخن می‌گوید گاهی خود را افغانی و گاهی ایرانی می‌نامد، گاهی شیعه و گاهی سنّی است، گاهی در هند و زمانی در ترکیه و ایران و زمانی هم در مصر... . او دردمند است و درد دوری دین از صحنه‌ی اجتماع، درد اختلاف و پراکندگی مسلمانان و درد استعمار و استثمارشان بر اثر جهل و ناآگاهی، خواب راحت از چشمانشان ربوده است. همّ و غم او، بیداری جوامع اسلامی از خواب غفلت، از دام استعمار و از داغ جهل و اختلاف است.
امام شهید حسن البنا را بنگرید که دردمندی و غیرت دینی‌اش او را طوری حساس و زنده و پرتحرّک نموده بود که شیوخ و علمای الأزهر را به اعتراف به کم‌کاری و ناامیدی و سرانجام گریه و زاری وادار می‌کند. اما او دست‌بردار نیست؛ به سراغ دوستانش می‌رود. بیکاران و بیماران نشسته بر تخت‌های شکسته و دودگرفته‌ی کافه‌ها و قهوه‌خانه‌ها را ندا می‌دهد و روح خفته و روان زنگار گرفته‌شان را با نور ایمان، بیدار و حساس می‌سازد و هموست که به هنگام اشغال سرزمین فلسطین، هزاران جوان را آماده‌ی رفتن به میدان جنگ و ارائه‌ی نمایشی از تابلوهای همیشه جاویدان شجاعت، شهامت و خداپرستی و میهن دوستی می‌کند. همان‌گونه که قبل از او صلاح‌الدین ایوبی نیز قسم خورده بود تا قدس را آزاد نکند، خنده بر لبانش نقش نبندد.
یکی از آفات خطرناک برای نسل پیشتاز، از دست دادن چنین روحیه و حساسیتی است که می‌توان از آن به «دلمردگی» یاد کرد. یعنی که همان‌گونه نفس و طبیعت بشر، پس از مدتی خود‌به‌خود به بوی بهترین عادت می‌کند و آن را احساس نمی‌کند و دیگر از ان لذتی نمی‌برد، همین‌گونه هم، حساسیت قلبی را از دست می‌دهد و دیگر آن دردمندی، غیرت دینی و نرمی و صفای قلب را نخواهد داشت. نشانه‌های این دلمُردگی و فقدان حساسیت زیاد‌اند که به چند مورد می‌توان اشاره کرد: بی‌تحرکی، سکون و انزواطلبی، نداشتن امید به آینده و اصلاح و تغییر وضع موجود، نداشتن عکس‌العمل و واکنش‌های معقول، منطقی و به موقع در مقابل حوادث و رویدادهای پیرامون، اظهار بی‌فایدگی و تکراری بودن مواعظ و تذکّرات و ابراز خستگی و بیزاری از آن‌ها بی‌تفاوت بودن در مقابل منکرات و خودداری از امر به معروف و نهی از منکر (البته به گونه‌ای منطقی و متناسب با شرایط روز جامعه و حال و هوای مخاطب) با این استدلال که هر کسی مسؤول اعمال خویش است.
آنانی که حساسیت قلبی را از دست داده‌اند، بی‌تحرّک و بی‌خیال‌اند. گام‌هایشان سُست ، اراده‌شان ضعیف است و چشمانی خشک دارند.
روزی، برای ادای نماز جمعه، به روستایی رفته بودم که خطیب آن یک روحانی بسیار ساده از نظر ظاهر و از نظر علمی هم بسیار در سطح پایین و ابتدایی بود. ناگهان توفیق خدایی دست داد و قلبم نرم و باز شد و بدون پیشداوری ذهنی و ایراد و اشکال‌های علمی! به آن گوش دادم؛ با آن جملات ساده و غیرعلمی، بسیار متأثر شده، بی‌اختیار به گریه افتادم و لذتی از آن موعظه بردم، کم‌نظیر بود. در حالی‌که چه بسیار سخنرانی‌های مهم‌تری شنیده بودم ولی هیچ متأثر نشده‌ام! چرا؟ چون به جای باز بودن قلبم، فقط گوش‌هایم باز بود و به جای استفاده از آن در فکر ایراد و عیب‌جویی بودم.
حقیقتاًیکی‌ازعیب‌های‌عمده‌ی بسیاری ازپیشتازان همین‌است‌که دیگر خود را مخاطب و نیازمندِپندونصیحتِ سایرین نمی‌دانند؛ بلکه به دنبال کسانی هستند که برایشان سخنرانی کنند و احیاناً اگر به اجبار، توفیقِ گوش دادن به سخنرانی دیگران را هم بیابنددر تمامِ طولِ سخنرانی وبحث،به فکرِچیزی جز ایراد واشکال‌های(ظاهراً دلسوزانه!) محتوایی و منطقی نیستند و علت این امر، چیزی جز از دست دادن حساسیت قلبی نیست. سلفِ صالح ما، طوری تربیت شده بودند که اگر به کسی می‌رسیدند فوراً درخواست موعظه و نصیحت می‌نمودند و با شنیدن آیاتی از کلام‌الله یا حدیثی از رسول‌الله مو بر اندامشان سیخ و آب از چشمانشان جاری می‌گشت و آن را به منزله‌ی توشه‌ی راه و خوراک روحی یک ماه خویش قلمداد می‌کردند. چرا؟ چون قلبشان همچنان صاف و نرم و زنده بود و حساسیت خود را از دست نداده بود.


3. عافیت‌طلبی
منظور از عافیت‌طلبی این است که انسان نخواهد هزینه‌ی فعالیت‌ها و اقدامات خویش را بپردازد و لوازمات و پی‌آمدهای آن را قبول کند و مسؤولیت کار خود را بپذیرد.
1. انسان از آن رو که انسان است اراده و اختیار دارد. اراده، بدون اختیار و آزادی عمل، بی‌معناست و وجود اختیار نیز، نشانه‌ی اراده است. مختار بودن انسان، او را مسؤول خواهد کرد و این یک اصل بدیهی است که انسان به خاطر اراده و اختیاری که دارد مسؤول است و باید پاسخ‌گوی اعمال و رفتارهایش نیز باشد.
2. برای انسان صاحب اراده و مختار در این دنیا، امیال و آرزوها، اهداف و مقاصد، مسلک‌ها و مکاتب و ابزار و وسایل مختلف و گوناگونی را برای رسیدن و تأمین آن‌ها می‌توان تصور نمود که واقعیت جهان و آراء و اندیشه‌ها و مکاتب گوناگون فکری، فلسفی، ادبی، هنری، ورزشی و... اثبات‌کننده‌ی ادعاست. همه‌ی انسان‌ها (فردی، گروهی) هر کدام در پی اختیار و انتخاب یکی از مکاتب و تأمین یکی از خواسته‌ها و برآوردن نوعی از آرزوهای خود، راه‌های مختلف را طی می‌کنند و ابزار و وسایل متفاوتی را مورد استفاده قرار می‌دهند و رنج و درد ناشی از این انتخاب‌ها را نیز به دوش می‌کشند و به همین گونه هم به زندگی خود معنا می‌بخشند و به قولی، «کسی که چرائی در زندگی دارد با هر چگونه‌ای خواهد ساخت» و حقیقتاً هم، دنیا را چنین انسان‌هایی ساخته‌اند و رشد و تکامل را هم آنان نصیب خود کرده‌اند.
3. به میزانی که خواسته‌ها و آرزوهای انسان و اهداف و مقاصد او پیچیده‌تر و بزرگ‌تر و عالی‌تر باشند، هزینه‌های مورد نیاز هم بیشتر است و تحمّل درد و رنج‌های بیشتری هم می‌طلبد.
فاصله‌ی بین دو شهر که هزار کیلومتر است قطعاً نیاز به زمان، امکانات و تحمل بیشتری دارد تا مسیری که فقط یکصد کیلومتر مسافت دارد. کسانی هم که بخواهند راحت‌تر و وسیع‌تر به مقصد برسند باید با هواپیما مسافرت کنند و آن هم نیازمند پرداخت هزینه‌های بیشتری است و این بستگی به اراده، اختیار و انتخاب ما دارد که از چه راهی و با چه وسیله‌ای می‌خواهیم به مقصدی که برگزیده‌ایم برسیم.
در این دنیا هیچ کسی بدون پرداخت هزینه‌های لازم و تحمل سختی‌ها و رنج‌ها، به جایی نخواهد رسید و دستاوردی نخواهد داشت.
هیچ ورزشکاری نیست که به مقامی رسیده باشد بدون این‌که سال‌ها رنج و سختی را تحمل نموده و بارها طعم شکست را چشیده و یا با سوانح و آسیب‌دیدگی‌های جدی روبه‌رو شده باشد.
کدام محقق و پژوهشگری توانسته به ابداع نظریه و ارایه‌ تئوری و یا تألیف کتابی دست یازد بدون این‌که شب‌ها و روزها پشت میز مطالعه نشسته و یا در آزمایشگاه‌ها خود را زندانی و محبوس نکرده باشد.
کدام ژنرال و ودرجه‌دار نظامی توانسته بدون شرکت در میدان‌های جنگ و حتی برداشتن زخم‌های عمیق، قطع عضو و یا اسارت در چنگ دشمن، به این مقام و درجه برسد؟
کوتاه سخن آن‌که در این دنیا هرگونه حرکت، رشد و تکاملی نیازمند پرداختهزینه‌های لازم است و هر کسی هم بخواهد اثری از خود بر جای بگذارد و دیگران هم حسابی برای او باز کنند باید هزینه‌های بیشتری از سایرین بپردازد و عواقب کارها و اقدامات خودش را هم در نظر داشته باشد.
4-خداپرستی و دینداری هم که از نیازهای اولیه و اساسی بشر است و فقدان آن خلأ بزرگی را در زندگی انسان ایجاد خواهد کرد، نمی‌تواند جدا از دیگر نیازهای او باشد و قطعاً هزینه‌های خاص خودش را هم می‌طلبد. از دو جهت، این موضوع و لوازم و اقتضائات آن قابل تأمل و بررسی است:
الف)از این جهت که پرستش از نیازهای ضروری و غیر قابل اغماض انسان است و عطش درونی او را فرو می‌نشاند و در نتیجه ارزش آن را دارد که هزینه‌ها و تبعات و پی‌آمدهایش را پذیرفت و تحمل نمود.
ب)از این نظر کا دین در مقابل انجام تکالیف و رفتار و عملکرد مورد انتظار خود از دینداران، پاداش و سرانجام بسیار نیکو و خوشایندی را به آنان نوید داده است؛ نویدهایی چون: حیات جاودانگی و همیشگی، ملاقات و دیدار پروردگار و پیامبران، بهشتی مملو از نعمت‌های غیر قابل تصور و هر آنچه آرزوی انسان است و ... .
از موارد بسیار استثنایی که بگذریم، قانون طبیعت و سنت هستی این‌گونه بوده و خواهد بود که بدون درد و رنج و پذیرفتن هزینه‌ها و پاسخگو بودن در مقابل عملکردها، کسی به جایی نرسیده و نخواهد رسید و دینداری و پرستش نیز چنین است و خداوند رحمان نیز در قرآن مجید فرموده است:« أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمْ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قریب»(6) و همچنین آیات سوره‌ی بقره/155/57 و آل عمران/195 و یا « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ»(7)و پیامبر (ص) هم فرموده است:
«راه دست‌یابی به بهشت و رضایت خداوند، با ابریشم و گل‌های خوشبو، آراسته نشده است، بلکه در آن راه، خارها، اشک‌ها و ریختن عرق و خون قرار داده شده است.»
گام نهادن در این راه (دینداری و پرستش) با خوش‌گذرانی، راحت‌طلبی و تن‌پروری هم‌خوانی ندارد.

از رسول الله (ص) روایت شده است که:
«هر مسلمانی که دچار سختی، بیماری، غم، و حزن و آزار و نگرانی می‌شود و حتی خاری که بر بدنش فرو می‌رود، به همان اندازه هم، خداوند گناهان او را پاک می‌کند.»
از آفات نسل پیشتاز این است که به عافیت‌طلبی و پرهیز از پرداخت و قبول هزینه‌ها مبتلا می‌شوند. در این حالت، برادر یا خواهر مسلمان، دوست دارد که برای اعتلای پرچم دین که «لا اله الّا الله محمد رسول الله» است تلاش نماید و با سایر مسلمانان داعی و تلاش‌گر همراه و همراز شود.
اما همیشه این نگرانی و دل مشغولی را دارد که مبادا دچار مخمصه و یا بلایی شود، یا دیگران هم متوجه همراهی او با آن جماعت گردند یا او را با عناوین و القاب ساختگی متهم نمایند و بگویند: او هم با اسلام‌گراها، یا تندروها، بنیاد گرایان و .... پیوسته و همراه شده است و یا به جمود و تحجر و خشونت گرایش دارد و از این قبیل مذخرفات و مجعولات بی اساس و ساختگی!
از دیگر جلوه‌های عافیت طلبی این است که فرد از انتساب خویش به یک به یک جریان فکری که در واقع آن را قبول هم دارد، امتناع می‌ورزد و با اصطلاحات و عباراتی چون:«من خود را وابسته به هیچ جریان و حزبی نمی‌دانم» سعی دارد از هزینه‌ها و پی‌آمدهای احتمالی شانه خالی کند.
از نشانه‌های دیگر عافیت‌طلبی عدم شفافیت در مواضع است. انسان عافیت‌طلب، موضع مشخص و واضحی در قبال مسایل و رویدادهای مختلف ندارد. وقتی که اظهارنظر می‌کند سعی می‌کند از جملات مبهم و دوپهلو استفاده نماید و در نتیجه از آن برداشت‌های متفاوتی نیز خواهد شد. او همیشه طوری صحبت می‌کند که راه فرار را در آینده برای خود باز گذاشته باشد و بتواند سخن و عمل خویش را توجیه نماید.
عافیت‌طلبی، سرانجام به نفاق و کفر منتهی خواهد شد. در تاریخ اسلام نمونه‌های فراوانی از این موضوع می‌توان مشاهده کرد که مشهورترین آن، توجیهات منافقان و بزدلان زمان پیامبر(ص) بود که هر بار و با آوردن عذر و بهانه‌ای از همراهی با مجاهدین خودداری می‌کردند و یأس و نومیدی را در قلب سپاهیان آماده‌ی مبارزه و جهاد می‌افکندند. از ابن‌عباس(رض) نقل شده است: «به هنگام آمادگی برای غزوه‌ی تبوک، یک نفر از مسلمانان خطاب به رسول خدا(ص) گفت: یا رسول‌الله! هوا بسیار گرم است، نمی‌توانیم از خانه خارج شویم، اگر ممکن است در این هوای سوزان رهسپار جنگ نشویم و خداوند هم فرمود: «قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یفْقَهُونَ»(8) بگو اگر می‌فهمیدند، آتش جهنم سوزنده‌تر است.
قرآن کریم وقایعی را از گذشته‌های بسیار دور هم، در خصوص عافیت‌طلبی و توجیه‌گری سُست‌عنصران و بزدلان برای مسلمانان نقل نموده است که می‌توان به عدم همراهی بنی‌اسرائیل با حضرت موسی(ع) به هنگام ورود به سرزمین مقدس اشاره نمود که گفتند:«قَالُوا یا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ»(9) گفتند: ای موسی! مادام که آن‌ها در آن سرزمین باشند ما هیچ‌گاه به آن پا نمی‌نهیم! پس تو و پروردگارت بروید و کارزار کنید ما هم این‌جا نشسته‌ایم و منتظریم.
یادآوری می‌شود که عدم شرکت فعّال مسلمانان در صحنه‌های جهاد و ومبارزه، همیشه مساوی با کفر و نفاق نیست و این تذکر بدین لحاظ بود که بی‌توجهی نسبت به این موضوع و تکرار آن (بدون عذر شرعی و اجازه همراهان و همرزمان) عواقب خوبی ندارد چون خداوند، هم مسلمانان فعال و درگیر در مبارزه و هم مسلمانان عیرفعال و نشسته را از زمره‌ی مسلمانان به حساب آورده است و فرموده است: «لا یسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً (95) دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(10)
از جلوه‌های عافیت‌طلبی، سستی، تنبلی و دیر جنبیدن است. در این حالت، فرد از انجام کار سرپیچی نمی‌کند و مایل به انجام آن است اما بسیار سُست و کُند، به گونه‌ای که زمان از دست می‌رود و چنگی هم به دل نمی‌زد. عامل زمان در انجام کارها بسیار مهم است و گاهاً از انجام کار هم مهم‌تر است. در شرایط بحرانی و اضطراری، برگِ برنده با آن‌هایی است که زودتر و سریع‌تر می‌جنبند و واکنش فوری و به موقع دارند. مثلاً در پاره‌ای از مسابقات ورزشی، زمان بسیار تعیین‌کننده و اصلاً معیار اصلی است. مانند این‌که دو نفر یک مسافت را در چه زمانی طی می‌کنند هدف مسابقه است و نه فقط دویدن!
خداوند متعال هم این گلایه را از مسلمانان داشته و دارد و در سوره‌ی توبه آیه‌ی 38 فرموده است: « َا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمْ انفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنْ الآخِرَةِ»


4. سیاست‌زدگی
از یک نظر، سیاست‌زدگی، یعنی با نگاهی سیاسی به هر چیزی نگریستن و چون سیاست، معطوف به قدرت الهی است، انسان سیاست‌زده، به اعمال و رفتار دیگران، بالسوء ظنّ و بدبینی می‌نگرد. گویی که سیاست‌زدگان شطرنج‌بازان ماهری هستند که هر حرکت طرف مقابل را در جهت حذف خود و پیشروی او می‌دانند؛ زیرا آنان مجبورند به خاطر حفظ موقعیت خود، دست به معامله بزنند که گاهی منجر به پرداخت هزینه‌های سنگینی مانند: حذف اصول و انحراف از موازین اصلی می‌گردد. سیاست‌زدگان، اغلب تشویش و اضطراب دارند و به بیماری بدگمانی و سوءظنّ گرفتارند!
ازجهتی دیگر،سیاست‌زدگی، غلطیدن و فرو رفتنِ عمیق در فعالیت‌های سیاسی است و چون سیاست و فعالیت سیاسی، امری روزمرّه است، انسانِ سیاست‌زده، به دو آفت دیگر مبتلا خواهد شد:
1. روزمرّگی
2. عمل‌زدگی که در جای خود به آن‌ها پرداخته شده است.
اگر کسانی از نسل پیشتاز، به چنین آفتی گرفتار آیند از یک جهت به خواهران و برادران مسلمان خود در میدان کار و فعالیت، مظنون و بدبین خواهند شد و دائماً به دنبال یافتن سرنخ‌هایی هستند که به قول خود، دست آن‌ها را رو کنند!! هر گونه ارتباط صمیمانه بین عدّه‌ای از خواهران و برادران را علیه خود می‌پندارند و یا هرگونه رفت‌ و آمد یکی یا عدّه‌ای از مسؤولان و کارگزاران (حتی اجباری و یا از روی مصلحت) با فرد یا نهادی از حکومت و یا سایر احزاب و گروه‌ها را، اشتباه محض و مشکوک قلمداد می‌کنند.(11)
اگر زمانی، اعضای گروه و یا سازمانی به چنین آفتی گرفتار آمدند، درگیری‌های درون سازمانی و تسویه‌حساب‌های خونین بین اعضا و سرانجام از هم پاشیدگی و انحلال آن سازمان، از اولین پیامدهای این آفت خواهد بود. در تاریخ احزاب سیاسی و فعالیت‌ گروه‌های اسلامی، متأسفانه نمونه‌های زیادی را می‌توان یافت که به علت جوّ سیاسی حاکم و غالب بر آن‌ها، روح اعتماد، اطمینان و اخوّت و برادری دینی از بین رفته، خیلی از افرادی که تربیت شده و دست‌پرورده‌ی رهبران و مربیان خود بوده‌اند، علیه آنان قد علم کرده، هوس ریاست و نشستن بر مسند رهبری و زعامت را در سر پرورانده و از یک سرباز مخلص و فداکار، به رقیبی خطرناک و جفاکار تبدیل گشته‌اند و چه بسیار از رهبران و مرشدانی که بعد از سال‌ها تلاش و کوشش، به خاطر ابتلا به سیاست‌زدگی، هرگونه نقد و انتقاد سازنده‌ی پیروان خویش را مزوِّرانه و غیرمنصفانه تلقی نموده و نصایح ایمانی را هم با عینک سیاست، تلاشی در جهت زیر سؤال رفتن و حذف خویش و بالا کشیدن طرف مقابل دانسته‌اند!!
از دیگر پیامدهای خطرناک سیاست‌زدگی، ترس و وحشت بی‌مورد و بی‌جهت از کسانی است که همانند تو نمی‌اندیشند! مخصوصاً اگر طرف مقابل، هیئت حاکمه یا احزاب دگراندیش باشند.انسان سیاست‌زده، به انوع احتمالات، اقدامات و واکنش‌های احتمالی دیگران و مخالفان خود فکر می‌کند و با خود می‌گوید: «اگر من فلان کار را بکنم و یا فلان حرکتی از من سرزند، آن‌ها نیز چنان و چنین خواهند کرد! و یا حتماً هم اکنون که من این کار را انجام می‌دهم، تحت‌نظر و کنترل هستم!» در حالی که احتمالاً تمام این‌ها، توهمات خودش باشد و احیاناً اگر هم این چنین باشد، انسان مسلمان قبلاً فکر چنین چیزهایی را نیز کرده است و قدرت پروردگار و تقدیر او را مافوق هر تهدید و تدبیری از جانب دشمنان می‌داند و یقین دارد که اگر تمام ظالمان و حاکمان دنیا، با تمام امکانات و تجهیزات گِرد هم آیند و بسیج شوند و بخواهند به او آسیبی برسانند، مادام که پروردگار عالم، در دایره‌ی حکمت خویش و مصالح بندگانش چنین چیزی را نخواهد، کمترین آسیب و ضرر و زیانی به او نخواهد رسید. «قُلْ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیدِکَ الْخَیرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»(12)
قصد ما، البته این نیست که انسانِ مسلمان و افراد نسل پیشتاز، نسبت به اخذ اسباب و طرح نقشه برای انجام امور، بی‌تفاوت بوده، بی‌گُدار به آب بزند. کمترین اطلاع از کتاب و سنّت و سیره‌ی عملی امام‌ الهدی، محمّد مصطفی(ص)، چنین تصوری را مردود و چنین برداشتی را مطرود می‌نماید: نگاهی بسیار کوتاه و گذرا به رویداد هجرت، ما را متوجّه دقیق‌ترین نقشه‌ها و تاکتیک‌ها و سرّی‌ترین و مخفی‌ترین عملیات به گاهِ ضرورت و نیاز می‌کند و نشان می‌دهد که استفاده درست و بهینه‌ از امکانات و وسایل در دسترس و به‌کار انداختن فکر و ذهن برای حل مشکلات، بسیار ضروری و در حدّ واجبات است؛ اما با تمام این‌ها، چون دشمن به محل اختصاصی او و یار غارش نزدیک می‌شود و دیگر کاری از دستشان برنمی‌آید، در این هنگام‌ی بسیار حساس و نفس‌گیر، در کمال آرامش و اطمینان و با الهام و مدد از خدای رحمان، آن اسوه‌ی شجاعت و ایمان فرمود: «لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»(13)
مسلمان پیشتاز، لازم است که گاه‌گاهی، چنین وانمود کند و خود را در فضایی از اطمینان و آرامش قرار دهد که گویی کسی دشمن او نیست و اگر هم باشد، نمی‌تواند بر علیه او دست به هیچ اقدامی بزند. او باید سرش را پایین انداخته و چون مجاهدی جان‌گداز و پاک‌باخته تا می‌تواند به کار و تلاش و فعالیت مستمر، سرگرم باشد: «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»(14) «عَلَیکُمْ أَنفُسَکُمْ لا یضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ»(15) داشتن چنین روحیه‌ای، برای خروج از فضای مسموم سیاست‌زدگی ضروری و لازم است.
از دیگر پیامدهای منفی و کشنده‌ی سیاست‌زدگی، دچار شدن به «توهّم توطئه» است. اگر کسی، گروهی و یا کارگزاران کشوری، به چنین چیزی گرفتار شوند، تمام کژی و کاستی‌ها، بی‌لیاقتی‌ها و سهل‌انگاری‌ها و در نهایت، عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی مملکتش را به دخالت بیگانگان و ایجاد موانع از طرف دیگران نسبت می‌دهد، برای توجیه کمبودها و نواقصات موجود در رفتارها و عملکردهایش، دلیل‌تراشی می‌کند و به دنبال متهمی است که آن‌ها را به او نسبت دهد. همه را غیر از خودش مقصّر می‌داند!! در حالی که انسان مؤمن، خودش را قبل از همه، مقصّر دانسته و سپس سراغ دیگران می‌رود.
از پیامبر بزرگوار ما نقل شده که «اگر خاری به پای‌تان فرو رفت، احتمال دهید که گناهی را مرتکب شده‌اید.» البته لازم به ذکر است که هدف این نیست که دشمنان قسم‌خورده و همیشگی خود را نادیده انگاشته یا تبرئه کنیم. دشمنانی که بارها و بارها قرآن کریم و احادیث حضرت رسول(ص) از وجود آن‌ها خبر داده و ما را نسبت به تهدیدها و خطراتشان آگاه نموده است. تاریخ اسلام از آغاز نبوت و رسالت پیامبر بزرگوار(ص) تاکنون از دشمنی‌ها، مکاید و دسایس شیطانی دشمنان این دین مالامال است:
ده‌ها توطئه برای قتل حضرت رسول(ص)، اذیت و آزار و کشتار یاران وفادار او، تبعید و هجرت، محاصره‌های نظامی، ادعای پیامبران دروغین و فتنه‌ی ارتداد، شهادت خلفای راشدین، فتنه‌ی مغول، جنگ‌های صلیبی، هجوم استعمار، تحریف در دین، تهمت‌های چون بنیادگرایی و تروریسم، توطئه‌های یهودیان صهیونیست، پخش مواد مخدر و اغواگری جوانان و زنان در کشورهای اسلامی، مبارزه‌ی مستقیم و غیرمستقیم با ظواهر و نشانه‌های اسلامی چون حجاب و سایر مناسک دینی و هزاران نمونه‌ی دیگر از این دست، همه و همه نشانه‌ی دشمنی واقعی و همیشگی یاران شیطان و دشمنان قسم‌خورده‌ی این دین مبین است و چنین دشمنی‌هایی تا قیام قیامت هم ادامه خواهند داشت اما سخن این‌جاست که آیا ما خودمان هم در ایجاد چنین وضعیت‌هایی مقصر نبوده‌ایم؟ آیا واقعاً همه‌ی عقب‌ماندگی‌ها و وضعف‌ها فقط ناشی از مکر دشمنان و حیله‌ی آنان است؟ آن‌چه اصولی و منطقی است این است که برای پیدا کردن منشأ این نابسامانی‌ها قبل از از هر کس به سراغ خودمان برویم. مشکلات و گرفتاری‌های جوامع اسلامی، بیش از آن که سیاسی باشد، فرهنگی‌ـ‌اجتماعی است و بیش از آن‌که ناشی از عوامل بیرونی باشد، منشأ داخلی دارد؛ زیرا از سنت‌های خداوندی است که: «إنَّ اللهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حتَّی یغَیرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ...»
«وَالْعَصْرِ (1) إِنَّ الإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ (2) إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»


--------------------
پاورقی‌ها:

1. آزادی اندیشه و بیان، عبالمجید نجار؛ ترجمه‌ی محسن آرمین/ نشر قطره ص18-17
2. نهضت و منسوبین آن، 1984؛ص211
3. نساء/75
4. تغابن/6
5. .زمر/22
6. بقره/214
7. توبه/111
8. توبه/81
9. مائده/24
10. نساء/96ـ95
11. البته نباید این حدیث نبوی را که فرموده است: «إتّقوا مواصِعَ التُّهم» نادیده گرفت و با رفت و آمد به اماکن و افراد مشکوک، دیگران را به شک انداخت، نیز، این قبیل رفت و آمدها را اگر از روی فشار و یا اجبار و یا مصلحت است باید توضیح داد و شفاف نمود.
12. آل‌عمران/26
13. توبه/40
14. توبه/105
15. مائده/105